جبهه24 می نویسد:

کارل راجرز

کارل راجرز
کارل راجرز در کنار آبراهام مزلو، دو نام بزرگِ روانشناسی انسان گرا هستند.

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، دانش روانشناسی بیشتر درگیر مفهوم بیماری های روانی بود.

هر نوع رفتاری که نرمال نبود، یک بیماری تلقی می‌شد. فهرست بیماری‌ها چنان در حال توسعه بود که با کمی زحمت می‌شد هر کس را یک بیمار روانی دانست.

 دانش روان درمانی، تقریباً همه را نیازمند درمان می‌دانست  و حتی انسان سالم و هنجار و نرمال هم، موجودی بود که ناهنجاری‌ها و زخم‌ها و عقده‌ها و اضطراب‌های ناخودآگاه در کمین‌اش بودند تا سلامت و شادمانی و زندگی طبیعی‌اش را راهزنی کنند.

این همان فضایی بود که روانشناسی انسان گرا در مقابل آن رشد کرد.

نشر DK در کتاب خود The Psychology Book که از جمله کتاب‌های مرجع ساده اما معتبر در معرفی مکاتب روانشناسی محسوب می‌شود، ابزار بصری ساده‌ای را برای نمایش تفاوت نگرش کارل راجرز با نسل قبلی روانشناسان به کار می‌گیرد:

روانشناسی انسان گرا
روانشناسی انسان گرا

 

 

روانشناسی انسان گرا :

نیمه‌ی اول قرن بیستم را می‌توان دوران حاکمیت روانشناسی رفتارگرا و روانشناسی فرویدی دانست.

روانشناسی رفتارگرا به رهبری کسانی مانند اسکینر و پاولوف، بر روی رفتار بیرونی موجودات زنده و شرطی سازی رفتار و مفاهیمی از این دست بنا شده بود.

آزمایش‌های زیادی روی حیوانات و انسان‌ها، نتایج مشابه می‌دادند و  واژه‌هایی مانند پاداش و تنبیه و شرطی سازی، بخش مهمی از ادبیات رشد و تربیت را به خود اختصاص می‌داد. 

از سوی دیگر، فروید هم واژه‌هایی مانند ناخودآگاه و عقده را به ترمینولوژی روانشناسی افزوده بود.

مکتب روانشناسی انسان گرا در چنین بستر و فضایی شکل گرفت.

متفکران این مکتب، بر این باور بودند که نمی‌توان انسان را صرفاً حاصل تضاد و تعارض نیروهای ناخودآگاه و یا حاصل عوامل تشویقی و تنبیهی در محیط در نظر گرفت.

واژه‌های کلیدی در ادبیات روانشناسان انسان‌گرا

واژه‌های زیر برخی از مفاهیم مورد توجه روانشناسان انسان‌گرا را نشان می‌دهند. این واژه‌ها و مفاهیم وابسته به آنها، بخش قابل توجهی از ادبیات رایج در مقاله‌ها و کتاب‌ها و سخنرانی‌های این روانشناسان را تشکیل می‌دهند:

  اراده‌ی آزاد

  خودآگاهی

  رشد و کمال

  خودشکوفایی

  رفتار اخلاقی

  خلاقیت

  توانمندی‌های بالقوه و بالفعل انسانی

ماهیت انسان در نظریه های روانشناسی انسان‌گرا

با توجه به اینکه روانشناسان متعددی در حوزه‌ی روانشناسی انسان گرایانه فعالیت کرده‌اند و نظریه‌های متفاوت و متنوعی هم ارائه کرده‌اند، نمی‌توان یک پروفایل یکسان در مورد ماهیت انسان را به همه‌ی آنها نسبت داد.

با این حال شاید تصویر زیر، تا حدی تصویر کلی ماهیت انسان در نظریه های روانشناسی انسان گرا را ترسیم کند:

********

 به عبارتی می‌توان گفت:

روانشناسی انسان‌گرا، الزاماً بر اراده‌ی مطلقاً آزاد اصرار نمی‌کند. اما معتقد است مکاتب گذشته، سهم جبر را بیش از آنچه که باید در نظر گرفته‌اند.

همچنانکه نقش وراثت را انکار نمی‌کند. اما برای تربیت سهم بیشتری قائل می‌شود.

ویژگی‌ها و صفات فراگیر میان انسان‌ها را هم می‌پذیرد. اما بر این باور است که هر کس می‌تواند تا حد زیادی خود را از دیگران متمایز کند. به شرط آنها برای رشد و خودشکوفایی تلاش کند.

در کل، می‌توان روانشناسی انسان گرا را به عنوان مکتبی در نظر گرفت که نسبت به انسان، خوش‌بین است.

دانشمندان مطرح در روانشناسی انسان‌گرا

گوردون آلپورت، آبراهام مزلو، کارل راجرز و ویکتور فرانکل را جزو مطرح‌ترین روانشناسان انسان‌گرا در نظر می‌گیرند؛ اگر چه بسیاری از روانشناسان معاصر و متأخر دیگر را هم می‌توان در این مکتب طبقه‌بندی کرد.

انتهای پیام/

Share on telegram
Share on print

لینک کوتاه خبر:

https://jebhe24.com/?p=12075

اخبار مرتبط:

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها
تبلیغات

پربحث ترین ها

اینجا محل تبلیغات شماست
تبلیغات

عناوین مهم اخبار