به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جبهه۲۴ به نقل از خبرگزاری ایسنا امیرسرتیپ دوم غضنفر آذرفر فرمانده اسبق لشکر ۶۴ ارومیه براثر کهولت سن در اصفهان درگذشت.
امیر سرتیپ دوم غضنفر آذرفر، فرمانده اسبق لشکر ۶۴ ارومیه و فاتح عملیات «کربلای ۷ » در سن ۸۴ سالگی بر اثر کهولت سن در اصفهان درگذشت. آذرفر در زمان آموزشهای تکاوری در انگلستان با صدام همکلاس بود.
به گزارش ایسنا، امیر سرتیپ دوم «غضنفر آذرفر» یکی از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران است که سال ۱۳۱۸ در روستای «مغانک» واقع در جنوب شهرستان «الیگودرز» در استان «لرستان» متولد شد.
وی پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان، در سال ۱۳۳۶ وارد دانشکده افسری شد و در طول تحصیل به زبانهای انگلیسی و عربی تسلط پیدا کرد. آذرفر در دورههای آموزش تکمیلی ارتش، دوره مقدماتی، دوره هوابرد، رنجری و همچنین دوره جنگهای ویژه (کلاهسبزهای ایران) در شمار دانشجویان عالی قرار داشت و دورههای تکاوری، هوابرد و جنگهای ویژه شامل جنگهای نامنظم، عملیات ویژه گریز، فرار و جنگهای روانی، دورههای جنگ در کوهستان شاملزیست در کوهستانهای بلند و برفگیر، اسکی نظامی، بهمنشناسی و رزم در برف را با موفقیت طی کرد.
وی که برای طی دورههای تکاوری به انگلستان اعزام شده بود با صدام همکلاس بود و پس از طی دورههای آموزشی با نمرات بالا موفق شده بود تا انگشتر تکاوری را از دست ملکه انگلستان دریافت کند اما این موفقیت ها هیچگاه او را از تفکرات واهداف و اندیشه های مذهبی و انقلابی دور نکرده بلکه با قدرت اراده و آگاهی خود برای خدمت به وطن و انقلاب به میهن خود بازگشت.
تیمسار آذرفر همراه با لشکر خود عملیات «کربلای ۷» در اسفند ماه ۶۵ را طراحی و اجرا کرد. طی این عملیات، نیروهای تحت امر آذرفر ارتفاعات ۲۵۱۹ در داخل خاک عراق را تسخیر کردند. در بیشتر صحنههای این عملیات میتواند جلوههایی از نبوغ نظامی و ابتکار عمل این فرمانده ارتش جمهوری اسلامی ایران را مشاهده کرد.
مرحوم سرهنگ سید محمدعلی شریفالنسب، رزمنده دفاع مقدس و از مبارزان ارتشی قبل از انقلاب در خاطراتی پیرامون تدریس در دوره عالی روایت کرده است: استاد این کلاس سرگرد آذرفر که جلساتی را با دانشجویان گذرانده بود، در حین تدریس به دلیل خستگی ناشی از کار زیاد دچار مشکل و به بیمارستان منتقل شد به همین دلیل ادامه مأموریت او در حالی که هیچ آمادگی نداشتم به من واگذارشد و باید برای فردا آماده میشدم.
ساعتی بعد، شنیدم آذرفر استراحت گرفته و به منزل رفته است. به ملاقات او رفتم و مشکل خود را با وی درمیان گذاشتم. عمده مشکل من این بود که بیشتر دانشجویان این کلاس از من ارشدتر و از تجربیات خوبی در یگانهای رزمی و جنگ عمان و ماموریت سپاه صلح در ویتنام و بلندیهای جولان برخوردار بودند و احساس میکردم در مقابل آنان دستم خالی است. سرگرد آذرفر به من گفت : «نگران نباش از دانشجویان ممتاز کلاس کمک بگیر، مشکل حل خواهد شد.»