جنبش مشروطه یا جنبش مشروطهخواهی، یکی از حوادث بزرگ تاریخ معاصر ایران، به لحاظ تاثیر عمیق و ماندگارش در سیاست و فرهنگ این سرزمین، نقطه عطف مهمی در تاریخ کشورمان به حساب میآید.
مشروطیت در مقابله با حکومت سلطنت قاجار که مشروعیت خود را از دست داده و ناکارآمد شده بود با حمایت اقشار مختلف مردم مشروعیت پیدا کرد، و سرانجام در ۱۲ مرداد ۱۲۸۵ فرمان مجلس شورای ملی، صادر شد و در ۹ دی قانون اساسی به امضای شاه رسید. مشروطیت با ادعای سازگاری شرع و عرف، توسعه و سنت اسلامی، توسط مشروطهخواهان به وجود آمد ولی نه تنها نتوانست وعدههای خود را عملی سازد و پیشرفت و عدالت را در پی داشته باشد که بر نابسامانیها و آشفتگیهای جامعه افزود و رو به افول نهاد.
انقلاب مشروطیت، جنبش مشروطیت، جنبش مشروطه یا جنبش مشروطهخواهی، به عنوان یکی از حوادث بزرگ تاریخ معاصر ایران ، به لحاظ تاثیر عمیق و ماندگارش در سیاست و فرهنگ این سرزمین، نقطه عطف مهمی در تاریخ کشورمان به حساب میآید که پیوسته سبب شده تا حجم عظیمی از پژوهشها و تحقیقات تاریخی را به خود اختصاص دهد. گذشت زمان نه تنها از اهمیت بحث درباره این رویداد مهم تاریخی نکاسته، بلکه موجب شده تا در راس حوزه مطالعاتی _ تحقیقاتی بسیاری از اندیشمندان قرار گیرد.
از جمله روشهایی که اخیرا با استفاده از آن به بررسی وقایع و حوادث تاریخی و اجتماعی و سیاسی و… میپردازند، روش و نظریه گفتمان میباشد. مطابق نظریه گفتمان، هر گفتمان یک منظومه معنایی است که واژهها و نشانه (signifier) های آن در کنار هم و در پیوند با یکدیگر یک مجموعه معنادار را میآفرینند.
مجموعهای که الزاما گزارههای زبانی نیستند. بلکه مجموعهای گسترده از دادههای زبانی و غیر زبانی را در بر میگیرد و با همه آنها به مثابه متن برخورد میکند.
مشروطیت به مثابه گفتمان، ریشه در بیقراری (dislocation) و آشفتگیهای فراگیر جامعه ایرانی قرن نوزدهم قرار داشت
که گفتمان سابق (گفتمان سلطنت) را قدرت بر ساماندهی این بیقراریها نبود. این در حالی است که گفتمانها برای تداوم هژمونی خود نیازمند ساماندهی بیقراریها میباشند.
گفتمانها در امر ساماندهی بی قراریها و حل آنها، نیازمند بازسازی تئوریک مداوم خویش از طریق بازتولید فضای استعاری و عامگرایانه میباشند، تا از این طریق بتوانند ضمن نمایندگی گروههای متنوعی از اجتماع، نیروهای اجتماعی متنوعی را پوشش دهند. در این میان گفتمانی که توانایی بازسازی تئوریک خود را نداشته باشد و در این امر بازماند، سرانجام در برابر موج فزاینده بیقراریهای رو به رشد جامعه، سرفرود آورده و عرصه را به رقیبان واگذار خواهد کرد.
در میان گفتمانهای رقیب، نیز گفتمانی صلاحیت جایگزینی گفتمان افول کرده را دارد که از دو ویژگی در دسترس بودن (availability) و قابلیت اعتبار (credibility) برخوردار باشد.
گفتمان سلطنت در مواجهه با آشفتگیها و بیقراریهای سیاسی (ضعف در برابر غرب، سرکوب و خودکامگی داخلی)، اقتصادی (وابستگی به وامهای خارجی، بازرگانی خارجی، نبود کنترل بر گمرک) و ایدولوژیکی (آگاهی توده به اینکه دولت از حفظ هویت اسلامی و یا منافع ملی عاجز بوده است)
توان آن را نداشت که به بازسازی تئوریک خود بپردازد به همینخاطر جای خود را به گفتمانی داد که در عین اینکه تنها برای افراد اندکی ماهیت و پیامدهای آن روشن بود،
در دسترسترین گفتمانی بود که به لحاظ پشتیبانی کردن علما و روحانیت از آن از اعتبار کافی نیز برخوردار بود.
مشروعیت سلطنت قاجار به دلائل گوناگون زیر سوال رفته بود
که برجستهکردن این عدم مشروعیت در مواضع و حرکتهای سیاسی از سوی گروههای مختلف، زبان مشترکی بود که نیروهای مخالف از طریق آن به همدلی با همدگیر میپرداختند.
دشمن مشترک ضمن هویتدهی به نیروهای اجتماعی متکثر و گوناگون، سبب قرار گرفتن آنها در جبهه واحدی به نام «مشروطیت» میشود. مشروطهخواهان در ابتدا تنها خواهان یک چیز و آن هم نفی نظام سیاسی حاکم و نظام سلطنت بودند. دلیل بر این ادعا، آن است که مشروطهخواهان به هنگام نخستین تحصن در حرم عبدالعظیم (علیهالسّلام)، در خواستههای خود نامی از مشروطه به میان نیاورده بودند و فقط به پیشنهاد سفیر عثمانی «مجلس عدالتخانه» به خواستههای آنان افزوده شد.
در مجموع گفتمان سلطنت با توجه ناتوانی در بازسازی تئوریک خود، در ساماندهی بیقراریهای موجود در جامعه ناتوان ماند و طیفی از مخالفین را در مقابل خود به صف کشاند که با توجه به ضعف روسیه، به لحاظ درگیریهای داخلی و خارجی (جنگ با ژاپن) در آن زمان، و حمایت دولت انگلیس از مشروطهخواهان،
سرانجام در ۱۲ مرداد ۱۲۸۵ فرمان مجلس شورای ملی، صادر شد و در ۹ دی قانون اساسی به امضای شاه رسید.
فرجام مشروطیت:
اما از آنجا که واقعیت اجتماعی پیچیده و متکثر است و در جامعه تقاضاهای گوناگون و فراوانی وجود دارد طبیعتا بازنمایی همه آنها از سوی یک گفتمان امکانپذیر نمیباشد و گفتمان، ناگزیر در فرایند سیاست اجرایی، از حالت عامگرایی فاصله گرفته و به خاصگرایی و نمایندگی بخشی از جامعه روی میآورد.
با از میان رفتن دشمن مشترک و هژمون شدن گفتمان مشروطیت، دیری نپایید که این گفتمان در اثر رویارویی با واقعیتهای اجتماعی و اختلافات بنیادین بر سر حدود و معانی نشانههایی چون آزادی، قانون، برابری و مجلس، «غیری» را در درون خود به نام مشروعهخواهان پروراند.
افول مشروطیت
گفتمان مشروطه نه تنها نتوانست وعدههای خود را عملی سازد و پیشرفت و عدالت را در پی داشته باشد که بر نابسامانیها و آشفتگیهای جامعه افزود. وقایع و حوادث پس از مشروطه نظیر اعدام «شیخ فضلالله نوری»، ترور «بهبهانی»، مرگ مشکوک «آخوند خراسانی» و… همه و همه سبب شد، مفهوم مشروطه، که زمانی مجاهدان مشروطهخواه بر سر آن جان میباختند، همردیف قتل و غارت و هرج و مرج به کار رود
طبیعی است که در این شرایط نابسامان، فکر تغییر اوج گیرد و نظریهها و اسطورههای جدیدی برای رهایی از آشفتگی ظهور کنند. گفتمان پهلویسم توانست با استفاده از ناتوانی مشروطیت در برخورد با بیقراریهای موجود در جامعه، خود را به عنوان گفتمان مسلط تثبیت کند و مشروطیت را به حاشیه براند.